بچه کربلا

خبری نیست به جز درد فراق

خبری نیست به جز درد فراق

بچه کربلا

بهتر این بود که خودمو سرگرم کنم . حالا چی بهتر از سرگرم شدن به امام حسین علیه السلام .

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
نویسندگان

۱۳۹ مطلب توسط «رضا نودهی» ثبت شده است


[١٨]-١٨-سلیم بن قیس از علىّ بن ابى طالب علیه السّلام و سلمان و ابو ذر و مقداد، و نیز از ابو سعید خدرى نقل کرده است: روزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر دختر خود فاطمه زهرا علیها السّلام وارد شد در حالى که فاطمه زیر دیگى را آتش مى‌افروخت تا براى اهل خانه خود غذایى بپزد. على علیه السّلام در گوشه‌اى خوابیده بود، حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام نیز در کنار او خفته بودند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نشسته با دختر خود مشغول صحبت شد. فاطمه علیها السّلام که خدمتکارى نداشت زیر دیگ را روشن مى‌کرد. در این هنگام حسن علیه السّلام از خواب بیدار شده خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض  کرد: بابا جان! آب مى‌خواهم. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله او را (در آغوش) کشید. سپس برخاست و به سوى شتر شیرده خود آمده با دست خود آن را دوشید. آنگاه کاسه شیر (تازه) را-که (هنوز) کف (هنگام دوشیدن) بر روى آن بود-آورد تا به حسن علیه السّلام بیاشامد. پس حسین علیه السّلام بیدار شده عرض کرد: «بابا جان! آب مى‌خواهم» ١. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: فرزندم! برادرت که از تو بزرگتر است (پیش از تو) آب خواسته است. حسین علیه السّلام عرض کرد: «باید مرا پیش از او سیراب فرمایى» ٢. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با نرمى و مهربانى از او مى‌خواست تا بگذارد (ابتدا) برادرش (حسن) بیاشامد ولى او نمى‌پذیرفت. فاطمه علیها السّلام عرض کرد: پدر جان! گویا حسن را بیشتر دوست دارى؟ فرمود: او را بیشتر دوست ندارم، هر دو نزد من برابرند جز اینکه حسن اوّل بار آب طلبیده است. من و تو و آنان و این که در خواب است (همگى) در بهشت در یکجا و یک درجه قرار داریم. راوى گوید: این در حالى بود که (هنوز) على علیه السّلام خواب بود و خبر از این ماجرا نداشت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۵۶
رضا نودهی

[١۶]-١۶-طبرى با سند خود از ابو صالح تمّار از حذیفه نقل کرده که گفت: از حسین بن على علیه السّلام شنیدم مى‌فرمود: «به خدا سوگند سرکشان بنى امیّه بر کشتن من فراهم آیند و پیشاپیش آنان عمر سعد خواهد بود» ١. او این سخن را در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله (و دوران خردسالى خود) فرمود. من از او پرسیدم: آیا این خبر را از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدى؟ فرمود: نه، پس خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدم و او را از این خبر آگاه کردم. حضرت صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «علم من علم اوست، و علم او علم من است و ما از حوادث، پیش از آنکه رخ دهند آگاهیم» 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۵۵
رضا نودهی


۵-بحرانى گفته: در بعضى اخبار این چنین آمده است: عربى بادیه‌نشین خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمده، عرض کرد: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نوزاد آهویى را صید کرده آن را جهت هدیه به فرزندان شما حسن و حسین خدمت شما آورده‌ام. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن را پذیرفت و براى او دعاى خیر نمود. در این هنگام حسن که نزد جدّ خود ایستاده بود خواهان بچّه آهو شد، پیامبر آن را به او بخشید، ساعتى نگذشته بود که حسین آمد و بچّه آهو را نزد برادرش که با آن بازى مى‌کرد دید. گفت: «برادر جان این نوزاد آهو را از کجا آورده‌اى» ١! حسن فرمود: جدم رسول خدا آن را به من داد. حسین شتابان خدمت جدّ خود آمده عرض کرد: «(پدر بزرگ!) به برادرم بچّه آهویى داده‌اى که با آن بازى مى‌کند و به من نداده‌اى» ٢؟ ! این سخن را (با همان لحن شیرین کودکانۀ خود) پیوسته تکرار مى‌کرد. پیامبر ساکت بود، امّا (گاهى) او را آرامش داده با سخنانى نوازش مى‌فرمود، تا آنجا که حسین خواست گریه کند در این گیرودار، نزد درب مسجد سر و صدائى بلند شد. نگاه کردیم دیدیم آهویى همراه نوزاد خود است و پشت سرش گرگى است که آن را به سوى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‌راند و با کنار بدن خود آن را رانده تا خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آورد. ماده آهو به سخن آمده با زبان فصیح عرض کرد: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله من دو نوزاد داشتم که یکى را صیاد شکار کرده خدمت شما آورد، و آن دیگرى که به او دلخوش بودم برایم ماند. داشتم آن را شیر مى‌دادم که هاتفى صدا زد. اى آهو نوزاد خود را به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ببر، بشتاب، و آن را به او برسان، زیرا حسین روبروى جدّ خود ایستاده و مى‌خواهد گریه کند، همه فرشتگان از عبادتگاههاى خود سر بر افراشته‌اند، اگر حسین بگرید همۀ فرشتگان مقرّب خدا مى‌گریند. و نیز شنیدم که مى‌گفت: اى آهو پیش از آنکه اشک حسین بر گونه‌هایش روان شود خود را برسان، اگر نبرى این گرگ را بر تو چیره خواهم ساخت تا تو و نوزادت را بخورد. اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله اکنون من این نوزاد خود را خدمت شما آورده‌ام، راه دورى را طى کرده‌ام تا شتابان خدمت شما برسم، اکنون «خدا» و پروردگار را سپاس مى‌گویم که (توانستم) پیش از جارى شدن اشک بر گونه‌هاى حسین خدمت شما برسم. در این هنگام صداى تکبیر و تهلیل اصحاب بلند شد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى آن ماده آهو خیر و برکت طلب کرد، و حسین نوزاد آهو را گرفته خدمت مادرش فاطمۀ زهرا علیها السّلام آورد و بسى شادمان گشت . 
فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۵۴
رضا نودهی

تاریخ دمشق ( ـ به نقل از عبد الرحمان اصفهانى ـ ): حسین بن على علیه السلام به نزد ابوبکر ـ که بر منبر پیامبر صلى الله علیه و آله نشسته بود ـ آمد و فرمود : «از جایگاه پدرم ، پایین بیا» . [ابو بکر] گفت : راست گفتى . این ، جایگاه پدرت است ! و سپس او را در دامان خود نشاند و گریست .

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۸
رضا نودهی

الکافى ( ـ به نقل از ابو جارود ـ ): امام باقر علیه السلام فرمود : «هنگامى که اجل حسین علیه السلام در رسید ، وصیّتش را که مکتوب بود، در نوشته اى (نامه اى) در هم پیچیده ، به دخترش فاطمه سپرد و چون شهادت حسین علیه السلام به وقوع پیوست ، فاطمه ، آن را به على بن الحسین علیه السلام سپرد» . به امام علیه السلام گفتم : خدایت رحمت کند ! در آن، چه بود؟ فرمود : «آنچه آدمى زاده از آغاز تا نیست شدن دنیا به آن، نیاز دارد» .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۷
رضا نودهی

عیون أخبار الرضا علیه السلام ( ـ به سندش ، از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله  ): امامان علیهم السلام، از نسل حسین اند . هر کس از آنان اطاعت کند ، از خدا اطاعت کرده است و هر کس از آنان سر بپیچد ، از خداى عز و جلسرپیچى کرده است . آنان ، دستگیره محکم و وسیله[ى تقرّب] به خداى عز و جل هستند . 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۴
رضا نودهی

فقط چند لحظه مانده بود

دستانم به ضریحتان برسد

این خواب لعنتی اگر می گذاشت حسین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۴۳
رضا نودهی

وقتی دلــم هوای خرابات می کند

آهسته با حسـین مناجات می کند

عکس حــــرم ،مقابل چشمم میاید و

زیبایی ِ ضـــریح، مرا مات می کند…

از بس کریم بوده و حلال مشکلات

هر کس غلام اوست مباهات می کند

گفتند: نوکــری که برایش نفس زده

با مــــادرش به حشرملاقات می کند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۳۸
رضا نودهی


خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد        آرزومند نگاری به نگاری برسد
     دیده بر روی چو گل بندد نبود خبرش        گر چه در دیده ز نوک مژه خاری برسد
 لذت وصل نداند مگر آن سوخته‌ای        که پس از دوری بسیار به یاری برسد
      قیمت گل نشناسد مگر آن مرغ اسیر        که خزان دیده بود پس به بهاری برسد



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۳۱
رضا نودهی

سلام این بنده ی گنه کار را هم پذیرا باش ...نه به دلیل گنه کاری من بلکه بخاطر بزگواریت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۲۵
رضا نودهی