بچه کربلا

خبری نیست به جز درد فراق

خبری نیست به جز درد فراق

بچه کربلا

بهتر این بود که خودمو سرگرم کنم . حالا چی بهتر از سرگرم شدن به امام حسین علیه السلام .

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
نویسندگان

۵۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

تاریخ دمشق ( ـ به نقل از عبد الرحمان اصفهانى ـ ): حسین بن على علیه السلام به نزد ابوبکر ـ که بر منبر پیامبر صلى الله علیه و آله نشسته بود ـ آمد و فرمود : «از جایگاه پدرم ، پایین بیا» . [ابو بکر] گفت : راست گفتى . این ، جایگاه پدرت است ! و سپس او را در دامان خود نشاند و گریست .

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۸
رضا نودهی

الکافى ( ـ به نقل از ابو جارود ـ ): امام باقر علیه السلام فرمود : «هنگامى که اجل حسین علیه السلام در رسید ، وصیّتش را که مکتوب بود، در نوشته اى (نامه اى) در هم پیچیده ، به دخترش فاطمه سپرد و چون شهادت حسین علیه السلام به وقوع پیوست ، فاطمه ، آن را به على بن الحسین علیه السلام سپرد» . به امام علیه السلام گفتم : خدایت رحمت کند ! در آن، چه بود؟ فرمود : «آنچه آدمى زاده از آغاز تا نیست شدن دنیا به آن، نیاز دارد» .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۷
رضا نودهی

عیون أخبار الرضا علیه السلام ( ـ به سندش ، از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله  ): امامان علیهم السلام، از نسل حسین اند . هر کس از آنان اطاعت کند ، از خدا اطاعت کرده است و هر کس از آنان سر بپیچد ، از خداى عز و جلسرپیچى کرده است . آنان ، دستگیره محکم و وسیله[ى تقرّب] به خداى عز و جل هستند . 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۴
رضا نودهی

فقط چند لحظه مانده بود

دستانم به ضریحتان برسد

این خواب لعنتی اگر می گذاشت حسین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۴۳
رضا نودهی

وقتی دلــم هوای خرابات می کند

آهسته با حسـین مناجات می کند

عکس حــــرم ،مقابل چشمم میاید و

زیبایی ِ ضـــریح، مرا مات می کند…

از بس کریم بوده و حلال مشکلات

هر کس غلام اوست مباهات می کند

گفتند: نوکــری که برایش نفس زده

با مــــادرش به حشرملاقات می کند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۳۸
رضا نودهی


خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد        آرزومند نگاری به نگاری برسد
     دیده بر روی چو گل بندد نبود خبرش        گر چه در دیده ز نوک مژه خاری برسد
 لذت وصل نداند مگر آن سوخته‌ای        که پس از دوری بسیار به یاری برسد
      قیمت گل نشناسد مگر آن مرغ اسیر        که خزان دیده بود پس به بهاری برسد



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۳۱
رضا نودهی

سلام این بنده ی گنه کار را هم پذیرا باش ...نه به دلیل گنه کاری من بلکه بخاطر بزگواریت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۲۵
رضا نودهی

این شب جمعه هم جاموندم انشاالله شب جمعه های بعدی توی حرم ارباب کنار قتلگاه خوندن زیارت عاشورا اخ ارباب بطلب ما رو ...
دلم خیلی تنگ شده ...
اخه اولین بار رفتم حرم قسمت نشد شب جمعه حرم باشم 
دلم تنگ شده برای اون لهظه های که از هتل حرکت میکردم سمت حرم به حرکت پرچم ابی عبدالله نگاه میکردم و حال میکردم 
ولی الان دورم...چه کار کنم 
هم دم و مونسم شده عکس حرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۰۸
رضا نودهی

دیکر این دورى را نمیتوان درنوشتن ها کنجاند
باید راه بیفتیم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۰۷
رضا نودهی

اولین عملیاتی بود که شرکت می کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی صاف می خزید، جلو می رفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم که یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سر پران است. تا دست طرف، رفت بالا، معطل نکردم. با قنداق سلاحم محکم کوبیدم تو پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم. لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهانمان گفت:« دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست که کدام شیر پاک خورده ای به پهلوی فرمانده کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه ی عقب شده.» از ترس صدایش را در نیاوردم که آن« شیر پاک خورده» من بوده ام!

منبع : کتاب رفاقت به سبک تانک
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۰۸
رضا نودهی