تاریخ دمشق ( ـ به نقل از عبد الرحمان اصفهانى ـ ): حسین بن على علیه السلام به نزد ابوبکر ـ که بر منبر پیامبر صلى الله علیه و آله نشسته بود ـ آمد و فرمود : «از جایگاه پدرم ، پایین بیا» . [ابو بکر] گفت : راست گفتى . این ، جایگاه پدرت است ! و سپس او را در دامان خود نشاند و گریست .
الکافى ( ـ به نقل از ابو جارود ـ ): امام باقر علیه السلام فرمود : «هنگامى که اجل حسین علیه السلام در رسید ، وصیّتش را که مکتوب بود، در نوشته اى (نامه اى) در هم پیچیده ، به دخترش فاطمه سپرد و چون شهادت حسین علیه السلام به وقوع پیوست ، فاطمه ، آن را به على بن الحسین علیه السلام سپرد» . به امام علیه السلام گفتم : خدایت رحمت کند ! در آن، چه بود؟ فرمود : «آنچه آدمى زاده از آغاز تا نیست شدن دنیا به آن، نیاز دارد» .
عیون أخبار الرضا علیه السلام ( ـ به سندش ، از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ): امامان علیهم السلام، از نسل حسین اند . هر کس از آنان اطاعت کند ، از خدا اطاعت کرده است و هر کس از آنان سر بپیچد ، از خداى عز و جلسرپیچى کرده است . آنان ، دستگیره محکم و وسیله[ى تقرّب] به خداى عز و جل هستند .
مطالب السؤول ( ـ درباره نیکى هاى اخلاق امام على علیه السلام ): در خوش خُلقى ، بى نهایتْ خوش اخلاق بود ، به گونه اى که از خوش خُلقى بسیار ، به او نسبت شوخْ طبعى مى دادند . با چنین خوش خُلقى و نرم خویى اى ، این برخوردها را ویژه دینداران و نرم خویان مى ساخت و اگر کسى چنین نبود ، با درشتى و تندى با او برخورد مى کرد تا او را ادب کند . حتى نقل شده که در این خصوص ، شعرى سروده است : {۰ با آن که با من نرم خویى پیشه کند ، نرم خویم و با درشتْ خو ، برخوردى سخت دارم. ۰} {۰ الماس نیز چنین است . سُرب در آن تأثیر مى گذارد با آن که خود در آهن ، کارگر است . ۰}
سلام دوستانی که درباره امام هادی میخوان یه اطلاعات خوب داشته باشن لینک زیر رو کلیک کنن .. .
و از ابوعمارة از مردی از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند که: حضرت زین العابدین در شب وفات به فرزندش حضرت باقر علیه السلام فرمود: پسر جان! آبی برای وضوی من بیاور؛ من برخاستم و آبی آوردم. فرمود: این آب را نمی خواهم که در آن میته است. بیرون رفتم و در نور چراغ نگاه کردم، موش مرده ای در آن دیدم. آب دیگری آوردم. حضرت فرمود: پسرم! این شبی است که به من وعده وفات داده اند و درباره ی شتر خود سفارش کرد که حظیره ای برای آن تهیه کنند و به علف او رسیدگی کنند. پس از وفات حضرت شتر را در حظیره کردند، طولی نکشید که بیرون آمد و بر سر قبر آن حضرت رفت و گردن به قبر می زد و صدا می کرد و اشک از چشمانش می ریخت. به حضرت باقر علیه السلام خبر دادند. ایشان آمد و به شتر فرمود: آرام باش. الان برخیز، خداوند در تو برکت قرار دهد! پس شتر دیگر جزع و بی تابی نکرد. حضرت باقر علیه السلام فرمود: پدرم بر آن سوار می شد و به مکه می رفت و تازیانه را به بار می بست و تا هنگامی که به مدینه بر می گشت، او را نمی زد.
منبع: معجزات امام سجاد؛ حبیب الله اکبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .
یا على ١، این نوشته را بگیر.
عرض کرد: اى پیامبر خدا، این نوشته چیست؟ فرمود: نوشتهاى است که خدا نوشته، و در آن نام اهل سعادت و اهل شقاوت از امّتم تا روز قیامت برده شده است. پروردگارم به من دستور داده که آن را به تو بسپارم ٢.
روایت از کتاب سلیم
ابن عباس مىگوید: پیش خود گفتم: اگر طبق گفته حضرت شود این از همان هزار باب علم است.
هنگامى که امام حسن علیه السّلام با لشکر از دور پیدا شدند به استقبال آنان رفتم و به نویسندۀ لشکر ٣-که نامهایشان همراه او بود-گفتم: چند نفر همراه شما هستند؟ گفت:
یازده هزار نفر باستثناى یک یا دو نفر !
روایت از کتاب سلیم